...تو ریختــــی عسل ناب را بـــه کندوهابه رنگ و بوی تو آغشته اند شب بوهاشبی به دست تو موگیر از سرم وا شدو روی شانه ی من ریخت موج گیسوهاتو موی ریخته بر شانه را کنار زدیو صبح سر زد از لابلای شب بوهاو ساقه ها همه از برگ ها برهنه شدندو پیش هـــم کــــــه نشستند آلبالوها_تو مثل باد شدی؛ گردباد ... و می پیچیدصدای خنده ی خلخــالها، النگــــــــوهاو دستهای تو تالاب انزلی شد و ...بعد،رهـــــا شدند در آرامش تنت قــــــــوها***شبیه لنج رها روی ماسه هایی و بازچقدر خاطـــره دارند از تو جاشــــوهاتو نیستی و دلم چکه چکه خون شده استمکیده اند مـرا قطــــره قطـــــــره زالـــــوهــا«فروغ» نیستم و بی تو خسته ام کرده ست«جدال روز و شب فــــرش هـــــا و جارو ها»شنیده ام که به جنگل قدم گذاشته ایپلنگ وحشی من! خوش به حال آهوها... زیتون...
ما را در سایت زیتون دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : czeitoon133f بازدید : 121 تاريخ : چهارشنبه 18 آبان 1401 ساعت: 4:21